عضو شوید



:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



خدایا او را حفظ کن ک بی او میمیرم ............................................ اگه دوس داشتید پروفایل رو ببینید رو تصویر کلیک کنید

اگه دو نفر لب پرتگاه باشن،کدومشون رو نجات میدی؟

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان mehdi.ma31 و آدرس mehdi.ma31.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 26
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 33
بازدید ماه : 403
بازدید کل : 169514
تعداد مطالب : 367
تعداد نظرات : 623
تعداد آنلاین : 1

Alternative content


دریافت کد پیغام خوش آمدگویی

آمار مطالب

:: کل مطالب : 367
:: کل نظرات : 623

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 2

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 26
:: باردید دیروز : 0
:: بازدید هفته : 33
:: بازدید ماه : 403
:: بازدید سال : 3538
:: بازدید کلی : 169514

RSS

Powered By
loxblog.Com

خدایا!تو بزرگی؛کاری کن بی او من نیز نباشم

کار خوب...
دو شنبه 4 شهريور 1392 ساعت 13:21 | بازدید : 95 | نوشته ‌شده به دست mehdi.ma31 | ( نظرات )

این مطلب رو خانوم پریسا برام فرستاده.امبدوارم خوشتون بیاد

...................

{-86-}
یه شب که میخواستم برم بخوابم{-90-}
یدفه دیدم مامانم زنگ میزنه{-56-}
پشت تلفن گفت{-65-}
گفتم{-77-} چرا؟{-103-}
گفت چرا هنوز کار پیدا نکردی؟{-9-}
دخترای همسن تو الان 30 سالشونه{-91-}
گفتم مادر من الان که شبه{-40-}
واسا فردا صبح یه فکری میکنم براش{-14-}
وقتی که مامان گوشی رو قطع کرد و حرفامون تموم شد{-3-}
باخودم فکر کردم{-93-}
من چرا نمیتونم کار پیدا کنم؟{-112-}
منکه این همه استعداد بی نظیر دارم{-26-}
وباهمون فکرا به خواب رفتم{-43-}
صبح که پاشدم{-8-}
رفتم چندتا روزنامه کار یابی گرفتم وخوندمشون{-100-}
بازهم خوندم{-100-}
خوندمو خوندم{-100-}
تا اینکه دیدم یه جا به خیاط نیاز دارن{-101-}
من که خیاطیم خوب بود قبولش کردم واوناهم قبول کردن{-122-}
کارم شده بود بافتنو خیاطی کردن {-101-}
یه روز الکی سفارشارو انجام ندادم تا بیرونم کنن{-48-}
فرداییش رییسم بهم گفت بیا{-34-}
گفتم ها چیه؟{-42-}
گفت چرا کارتو تموم نکردی؟{-13-}
گفتم حوصله نداشتم{-12-} چون پاداش خوبی بهم نمیدین{-24-}
گفت بیا اینم پاداشت{-46-}
بالاخره بیرونم کردن{-7-}
مامانمم صبح تا شب کارش شده بود غر زدن{-68-}
تا اینکه دوباره دنبال یه کار جدید گشتم{-100-}
ایندفعه یه حسابدار میخواستن{-98-}
رفتم مصاحبه انجام دادم{-66-}
وقبولم کردن{-67-}
وقتی که مشغول به کارشدم دیدم که چقدر سخته{-103-}
هیچی از حسابها سر در نمیاوردم{-81-}
باعث شدم شرکت چند میلیون ضرر ببینه{-69-}
حسابها قاطی بشه{-54-}
کارمندا به جون هم بیوفتن{-91-}
و شرکت روبه سیاهی بره{-94-}
آخر سر در کمال ناباوری{-16-}
بیرونم کردن{-119-}
یعنی هیچکس لیاقت استعداد های منو نداره{-91-}
افسرده شدم{-76-}
تو خونه باخودم فکر کردم{-93-}
فکر کردم{-36-}
بازم فکر کردم{-30-}
گفتم چه کار کنم تا هم خودم راضی باشم هم خلق خدا؟{-25-}
بالاخره چند روز پیش {-87-}
که بیام اینجا{-97-}
این خاطرمو بذارم{-132-}
تاهم یه کاری انجام داده باشم{-64-}
هم شما لایکو بازنشر کنید{-10-}
بعد اونوقت من معروف میشم{-2-}
وبه همتون امضا میدم{-23-}
به شرط اینکه{-39-}
کپی نکنیدش{-114-}


{-74-}

 



:: موضوعات مرتبط: کار خوب... , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0

تعداد صفحات : 1
صفحه قبل 1 صفحه بعد